حماسه نگار

دفاع همچنان باقی است

حماسه نگار

دفاع همچنان باقی است

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «مصاحبه» ثبت شده است

پدر شهید مدافع حرم:
فرزندم برای حفظ دین و دفاع از حرم حضرت زینب(س) شهید شد

پدر شهید مدافع حرم گیلانی با ابراز "شهادت پسرم را مصلحت خدا می‌دانم" گفت: او به‌عنوان دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید و برای خودش، مملکتش، دینش و من سعادت است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، شهید فرهاد خوشه‌بر سومین شهید گیلانی مدافع حرم است و مراسم نخستین سالگرد شهادتش ساعت 15 پنج‌شنبه این هفته (13 اسفند) در مسجد جامع لنگرود برگزار می‌شود.

  به‌همین مناسبت برای گفت‌وگو با خانواده شهید فرهاد خوشه‌بر راهی زادگاهش در خراط محله لنگرود شدیم؛ شهید 33 ساله‌ای که اسفند ماه گذشته در تل قرین سوریه به فیض شهادت رسید.

بسیجی پایگاه مقاومت ثارالله کوشالشاه لنگرود، راوی شهدای دفاع مقدس، حافظ قرآن کریم، از تکاوران تیپ میرزا کوچک لنگرود که به‌صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) به سوریه اعزام شده بود.

تک پسر خانواده‌ای مذهبی در خراط محله، یکی از روستاهای شهرستان ساحلی لنگرود با 634 شهید. تکاور پاسدار فرهاد خوشه‌بر؛ یک شهید دهه شصتی مدافع حرم است که در وصفش گفته‌اند: داستان غربت زینب(س) شنید/ یاری دین خدا در جبهه دید/ در دفاع از حریم اهل بیت(ع)/ خوشه‌های عشق را فرهاد چید.

عکس‌های زیادی از شهید خوشه‌بر در فضای مجازی دیده بودم؛ در اغلب تصاویرش لبخند به لب داشت، البته در مسیر رشت به لنگرود و حتی تا رسیدن به روستای شهید هر چه نگاه کردم یاد و نام و تصویری از شهید نبود تا پشت در منزل پدرش که یکی دو عکس نوشته و بنر "شهادتت مبارک" نصب شده بود.

در بدو ورود به منزل پدری شهید فرهاد(ایمان) خوشه‌بر، پدر، مادر، خواهر کوچک‌تر و همسر تنها شهید مدافع حرم لنگرود به استقبال ما می‌آیند. پسر خردسال شهید خوشه بر خوابیده بود و دختر شش ماهه‌اش در آغوش مادر؛ دختر شهیدی که 6 ماه بعد از شهادت پدرش به‌دنیا آمد.



گفت‌وگو درباره شهید را با شهربانو قنبرخواه؛ مادر شهید فرهاد خوشه‌بر آغاز می‌کنم.

تسنیم: از تولد شهید بگویید؟

مادر شهید: 19 بهمن 1360 در همین خانه به‌دنیا آمد، نامش را در شناسنامه فرهاد گذاشتیم ولی خودمان ایمان صدایش می‌کردیم؛ تاریخ تولد شناسنامه‌اش را هم چون نیمه دوم سال به دنیا آمده بود، به رسم آن موقع برای اینکه مدرسه رفتنش دیر نشود 20 شهریور همان سال گرفتیم.

تسنیم: شهید فرزند چندم شما بود؟

مادر شهید: فرزند دوم. دخترم فاطمه یک سال و دو ماه بزرگتر از فرهاد است و دختران دیگرم زهرا و خدیجه 2 و 4 سال بعد از شهید به‌دنیا آمدند.

تسنیم: کودکی و نوجوانی شهید چگونه گذشت؟

مادر شهید: دوران ابتدایی و راهنمایی‌اش در مدارس روستا سپری شد، اما مقطع دبیرستان و پیش دانشگاهی را در لنگرود در رشته علوم انسانی درس خواند.

از همان دوران کودکی با پدرش به مسجد و کلاس قرآن می‌رفت و از پنجم ابتدایی به پایگاه مقاومت محل رفت و آمد می‌کرد. من خودم کنترل داشتم وقتش صرف بازی در کوچه‌ها و کارهای بیهوده نشود و مراقب بودم در محیطی سالم رشد کند.

تسنیم: وضعیت تحصیلی‌اش چطور بود؟

مادر شهید: درسخوان بود و هیچ وقت مشکلی از این نظر نداشت؛ تابستان‌ها در کلاس‌های تقویتی پایگاه‌های مقاومت به بچه‌ها درس می‌داد، ریاضی، فیزیک البته من با وجود کارهای کشاورزی و خانه‌داری، همیشه مراقب بودم که بچه‌ها از درس و مشق عقب نیفتند.

تسنیم:خاطره‌ای از آن دوران دارید که از یادآوری اش احساس خوشحالی داشته باشید؟

مادر شهید: از کلاس اول ابتدایی روزه گرفتن را شروع کرد و از پنجم ابتدایی تمام روزه‌هایش را کامل می‌گرفت. نماز خواندن را دوست داشت.

من بچه‌ها را موقع خرید لباس و وسایل مورد نیازشان آزاد می‌گذاشتم تا خودشان انتخاب کنند. ایمان همیشه می‌گفت: اول برای خواهرانم خرید کنید. هر چه هم من برایش می‌خریدم قبول می‌کرد؛ البته همه فرزندانم این طور بودند.

تسنیم: از عضویتش در بسیج و فعالیت در پایگاه‌های مقاومت بگویید؟

مادر شهید: سال سوم راهنمایی بود که به عضویت پایگاه ثارالله کوشالشاه درآمد، البته به بیشتر پایگاه‌های مقاومت محلات اطراف رفت و آمد داشت و در کارها و برنامه‌های فرهنگی‌شان مشارکت می‌کرد.

در سال آخر مقطع راهنمایی و تمام دوران دبیرستان، هر ساله به‌همراه کاروان‌های عاشقان ولایت پای پیاده به حرم امام خمینی(ره) می‌رفت.

تسنیم: دوران سربازی و شرکت در کنکور و دغدغه‌های جوانان در این سن را چگونه گذراند؟

مادر شهید: درسش که تمام شد از آنجایی که می‌خواست هر چه زودتر مشغول به کار شود، به سربازی رفت؛ البته من دوست داشتم ادامه تحصیل دهد و وارد دانشگاه شود.

بعد از دوران سربازی مدتی دنبال کار رفت ولی کار مورد علاقه‌اش را پیدا نکرد؛ در سال 83 به دانشگاه امام حسین(ع) اصفهان رفت و با مدرک کاردانی در تیپ تکاوری میرزا کوچک سپاه لنگرود مشغول به‌کار شد.

تسنیم:چه سالی ازدواج کرد و با شما زندگی می‌کردند یا از شما دور بود؟

مادر شهید: سال 87 ازدواج کرد؛ در مریدان لنگرود ساکن بودند، سه ماه آخر در لنگرود خانه‌ای اجاره کرده بودند، همیشه به ما سر می‌زدند، هر هفته پنج شنبه، جمعه‌ها اینجا بودند. خیلی تحمل دوری‌اش را نداشتم، مثلا شب جمعه‌ها شام که می‌خوردند و داشتند می‌رفتند، می‌گفتم: فردا ناهار میای؟ می‌خندید و می‌گفت: مامان، من هنوز از در نرفتم بیرون که میگی: بازم میای؟ بهت زنگ می‌زنم.

تسنیم:چهره مادر شهید اینجای مصاحبه خیلی مضطرب به نظر می‌رسید و این حرفش که خیلی تحمل دوری‌اش را نداشتم، مانع از این می‌شد که بپرسم: کی و چطور خبر شهادتش را شنیدید؟

بنابراین از کوچکترین خواهر شهید که بعد از ازدواج در همسایگی پدر و مادرش زندگی می‌کند، پرسیدم: چقدر روحیه جهاد و شهادت طلبی داشت؟

خواهر شهید: زیاد از شهادت طلبی و جبهه و جهاد حرف نمی‌زد اما در عمل آدم نترسی بود، در بسیاری از مأموریت‌ها داوطلبانه حضور داشت، نمی‌گفت: به ما ربطی ندارد، بلکه احساس وظیفه می‌کرد.

البته من فکر می‌کنم علاقه به جهاد و مقاومت و شهادت وقتی به سراغش آمد که در کلاس‌های روایتگری دفاع مقدس شرکت و در این مورد مطالعه کرد؛ بعد از دوران دانشگاه هر سال به‌عنوان راوی دفاع مقدس به مناطق عملیاتی می‌رفت.

مادر شهید: گاهی که به‌همراه کاروان‌های راهیان نور می‌رفت، می‌گفتم: چرا این قدر همسرت را با بچه تنها می‌گذاری؟ به شوخی می‌گفت: مامان، شما هستید، پدر و مادر خانم هم هستند. به همسرش گفتم: شما بگو عیدها بماند لااقل، خانمش می‌گفت: مادر، مرا هم راضی کرده باهاش به مناطق عملیاتی جنوب بروم. حتی اواخر پدرش را هم به راهیان نور اعزام کرده بود؛ ما را تشویق می‌کرد، البته من دوست داشتم وقتی خودش راوی است بروم که نشد، هنوز هم دوست دارم مناطق عملیاتی سال‌های دفاع مقدس را از نزدیک ببینم.

تسنیم: شهید چه زمانی به سوریه اعزام شد؟ اصلا از مدافعان حرم چیزی شنیده بودید؟

مادر شهید: مأموریت زیاد می‌رفت، به ‌ویژه شمال غرب و ارومیه ولی اینکه چه اتفاقاتی می‌افتد ما نمی‌دانستیم؛ درباره اعزام به سوریه ما خبر نداشتیم البته به همسرش گفته بود.

ما هر سال به مناسبت 28 صفر ماه برای عزاداران رحلت پیامبر(ص) در بقعه آقا سید محمدتقی غذای نذری درست می‌کنیم؛ چند روز قبل اعزام به مأموریت آخرش، اینجا بود، گفت: مامان، می‌خواهم به مأموریت بروم اما این بار طولانی می‌شود.

گفتم: پس 28 صفر نیستی که در توزیع غذای نذری کمک کنی؟ گفت: همسرم زهرا کمک می‌کند؛ البته آن موقع مأموریتش جور نشد و خودش هم در مراسم 28 صفر به ما کمک کرد.

درباره رفتن به سوریه هم خودش درخواست کرده بود و علاقه داشت برود.

تسنیم: چند وقت بعد شهید شد؟

مادر شهید: فکر می‌کنم کمتر از دو ماه بعد از آن؛ در مأموریت آخر خودش باید تماس می‌گرفت. گاهی که همسرش پیش من بود، اگر زنگ می‌زد، صحبت می‌کردیم؛ آخرین بار گفتم: کجایی؟ دلم برایت تنگ شده. گفت: ناراحت نباش، من دور و برت هستم. این تلفن آخرش 15 یا 20 روز قبل از شهادتش بود.

تسنیم: معلوم بود مادر شهید خوشه بر خیلی تلاش می‌کند هنگام گفتن این خاطرات اشک نریزد، این صبوری و مقاومتش مرا به سکوت واداشته بود تا هرچه خودش دوست دارد بگوید.

مادر شهید: یک هفته قبل از شهادت ایمان بی‌قراری شدیدی به سراغم آمده بود؛ آن شب به خانه دختر کوچکم رفته بودم، دیدم نمی‌توانم قرار بگیرم، عین مرغ سر کنده شده بودم. دختر و دامادم گفتند: تو همیشه این جوری هستی از دوری بچه‌ها خودت را می کشی، اتفاقی نیفتاده، یکی مأموریت است، آن دو نفر هم سر زندگی شان. گفتم: شما نمی دانید در دل مادر چه خبر است؟

شنبه‌ای که پسرم شهید شد، غروب دوشنبه‌اش به ما خبر دادند. دامادم به اتفاق چند نفر آمد و گفت: شایعه‌ای است مبنی بر اینکه پای ایمان تیر خورده، می‌خواهند او را اینجا بیاورند. گفتم: همه امکانات تهران است آن وقت می‌خواهند  او را شهرستان بیاورند، راستش را بگویید چه شده؟

تسنیم:به واقع هیچکس نمی‌داند در دل مادران دور از فرزند چه می‌گذرد؟ مادران بیش از بقیه جای خالی فرزندان را حس می ‌کنند. گفت‌وگو را با خدیجه خوشه‌بر خواهر شهید ادامه می‌دهم.
شهید خوشه بر چندمین شهید محله شماست؟

خواهر شهید: شهدای دفاع مقدس محل ما 4 نفر هستند که البته یکی از شهدا چون اصالتاً دیلمانی بود در زادگاهش تدفین شد و آرامگاه بقیه در گلزار شهدای لنگرود است.

تسنیم:شما به‌عنوان کوچکترین خواهر شهید از او چه در یاد دارید؟

خواهر شهید: برادرم همیشه پشتیبان ما بود، با اینکه سرش شلوغ بود کار، دانشگاه، زندگی ولی هیچ‌وقت از ما غافل نبود. خیلی با ایمان بود، هر چه از احکام یاد می‌گرفت مُصر بود حتما به آن عمل کند نه اینکه فقط یاد بگیرد؛ از بچگی با پدر به مسجد می‌رفت و مکبر نماز جماعت بود.

تسنیم: سبک زندگی و نوع پوشش شهید خوشه‌بر چگونه بود؟

خواهر شهید: برادرم مهمان نواز، بسیار قانع و بخشنده بود؛ از نظر پوشش هم ساده بود و همیشه با حجاب لباس می‌پوشید، خیلی لباس آستین کوتاه دوست نداشت حتی در تابستان‌های گرم؛ عاشق ولایت و یک بسیجی واقعی بود، چفیه هیچ وقت از او دور نمی‌شد.

تسنیم: رفتارش با بزرگ‌ترها و کوچکترهای فامیل چطور بود؟

خواهر شهید: از نظر احترام به بزرگترها هم که زبانزد بود؛ کوچکترها را هم به کارهای خوب تشویق می‌کرد. خواهرزاده من که حسین نام دارد، یک سال قبل از شهادت برادرم پیش دبستانی بود و تازه قرآن یاد گرفته بود، هر وقت جلوی او قرآن می‌خواند جایزه می‌گرفت. الان که یک سال از شهادتش می‌گذرد هر بار که یادی از شهید می‌شود، می‌گوید: دایی ایمان به من جایزه می‌داد و با یادآوری آن جایزه‌ها و تشویق‌ها بیشتر دوست دارد نماز بخواند و قرآن یاد بگیرد.

تسنیم:فاطمه خواهر بزرگتر شهید خوشه‌بر هم به سؤال ما درباره خصوصیات اخلاقی و رفتاری برادرش پاسخ می‌دهد.

خواهر شهید: ما زمان جنگ تحمیلی بچه بودیم، اما واژه‌های جبهه و جنگ و شهادت را زیاد می‌شنیدیم، برادرم واقعا عاشق امام خمینی(ره) بود؛ وقتی دانش آموز بود چند سال برای شرکت در مراسم رحلت امام‌(ره) با کاروان پیاده عازم تهران شد دو سال هم از طرف دانشگاه اصفهان، یک بار هم با کاروان دو امدادی دانشگاهش به مرقد امام(ره) رفت.

تسنیم:مطالعاتش در چه زمینه‌هایی بود؟

خواهر شهید: از دوران ابتدایی اهل مطالعه بود، کتاب‌های شهید مطهری و بعدها کتاب‌های مربوط به شهدا را زیاد می‌خواند. از زمان دانشجویی خادم شهدا شد، از روی مطالعه آن قدر مسلط روایتگری می‌کرد که تمام راویان در راهیان نور و آن‌ها که جبهه و جنگ تحمیلی را به چشم خود دیده بودند، تعجب می‌کردند.

تسنیم: مادر گفتند که شهید درسخوان بود، چه برنامه‌ای برای درس خواندن داشت؟

خواهر شهید: حافظه خیلی خوبی داشت، زمان مدرسه تمام کتاب فارسی‌اش را حفظ کرده بود. در همان کلاس هر درسی می‌خواند، یاد می‌گرفت و مثل ما نیاز به مطالعه مجدد نداشت؛ دوره مربیگری احکام را که تمام کرد در پایگاه بسیج تدریس می‌کرد.

تسنیم: غیر از این‌ موارد چه مهارت‌های دیگری داشت؟

خواهر شهید: امدادگری و تزریقات را از هلال احمر یاد گرفته بود، قبل از رفتن به دانشگاه به دوره‌های امداد کوهستان، امداد دریا (نجات غریق) و امداد جاده‌ای رفته بود. در اهدای خون پیشقدم بود و همه را به این کار خیر تشویق می‌کرد.

تسنیم: برای این برنامه‌ها و مهارت‌ها تشویق می‌شد، جایزه‌ای داشت؟

خواهر شهید: پدر و مادر خیلی مراقب بودند، حفظ قرآن را از کودکی شروع کرده بود، در دوره سربازی ادامه داد، به خاطر حفظ قرآن بارها تشویقی گرفت، یک مرتبه 20 روز مرخصی تشویقی گرفت و با خاله‌ها، مادربزرگ را برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد برد.

تسنیم:از رفتنش به سوریه بگویید؛ چه زمانی شنیدید که برادرتان مدافع حرم شده است؟

خواهر شهید: اکثر جاهای ایران مأموریت می‌رفت، چند بار برای مبارزه با گروهک تروریستی پژاک رفته بود. آن موقع مثل الان نبود، ما نمی‌دانستیم به سوریه رفته است. قبل از رفتن به مأموریت همه خانواده را به منزل جدیدش دعوت کرده بود، آنجا با او خداحافظی کردیم. چهره‌اش خیلی تغییر کرده بود، اکنون مدام  به یاد نورانیت چهره‌اش در دیدار آخر می‌افتم.



تسنیم: شما خبر شهادت برادرتان را چگونه شنیدید با توجه به اینکه خارج از استان زندگی می‌کنید؟ مراسم تشییع شهید چطور برگزار شد؟

خواهر شهید: برادرم روز شنبه نهم اسفند در تل قرین استان درعا در سوریه به شهادت رسید، ما خبر نداشتیم. یکی از همکارانش در سایتی خبر شهادتش را نوشته بود. من غروب دوشنبه از خانواده‌ام تلفنی شنیدم و به خانه پدرم رفتم.
بین اعضای خانواده، پدرم خیلی صبور بود ولی مادرم و ما سه خواهر خیلی بی‌تابی کردیم؛ عصر چهارشنبه پیکر مطهر برادر شهیدم را دیدیم؛  پنج‌شنبه چهاردهم اسفند ماه 93 هم مردم شهید پرور لنگرود در مراسم باشکوهی اولین شهید مدافع حرم این شهر را تشییع و تا گلزار شهدا بدرقه کردند.

تسنیم:در تمام مدتی که منزل پدری شهید بودیم، محمد فرزند 4 ساله شهید خواب بود اما دختر کوچک شهید خوشه بر در آغوش مادر یا سایر بزرگترها بود و اغلب لبخند بسیار زیبا و دلنشینی بر لب داشت.

زهرا رضوان‌خواه همسر شهید فرهاد خوشه‌بر، برادرزاده سردار شهید حسن رضوان‌خواه است؛ فرمانده گردان کمیل لشکر قدس گیلان که شهریور 1365 در عملیات کربلای دو در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.

وی همچنین خواهرزاده شهید مرتضی آقاجانی است که در عملیات فتح المبین در فروردین 1361به فیض شهادت نائل آمد.
از همسر شهید خوشه بر به‌عنوان اولین سوال از نحوه آشنایی برای ازدواج و تاریخ آن پرسیدم.

همسر شهید: معرفش مرحوم حجت ‌الاسلام‌ عبدالرحیم عباسی، مدیر حوزه علمیه لنگرود که با پدرم آشنا بود. تابستان 87 بود که حاج آقا عباسی؛ ایشان را به پدرم معرفی کرد و گفت: یکی را می‌فرستم برای خواستگاری از دخترتان، به او نه نگویید. پدرم گفت: چطور؟ من باید تحقیق کنم. مرحوم عباسی گفت: تحقیق و پرس و جو داشته باش اما من تأییدش می‌کنم. من تا حالا پسر مجردی ندیده‌ام که این اندازه به مسائل شرعی مقید باشد، سعی بر انجام فرائض داشته باشد، سال خمسی برای خودش تعیین کند با اینکه درآمد ثابتی ندارد، پدرم از هر که درباره‌اش پرسید تأییدش کردند. آمدند خواستگاری، صحبت کردیم و 10 روز بعد عقد کردیم.

تسنیم: چند ساله بودید؟

همسر شهید: من 22 ساله و دانشجوی رشته علوم اجتماعی بودم. شهید آن موقع 27 ساله بود. با هم صحبت کردیم، شرط و شروطی نگذاشتم جز اینکه به او گفتم: از شما می‌خواهم اخلاق خوبی داشته باشی و با خانواده تندی نکنی.

تسنیم: در طول زندگی مشترک همین‌طور بود؟

همسر شهید: واقعا این طور بود، آرام بودن از خصوصیات بارز اخلاقی اش بود.

فقط وقتی عصبانی می‌شد که می‌دید به یکی بی‌احترامی می‌شود به خصوص اگر کسی به پدر و مادری بی‌حرمتی داشت به شدت با او برخورد می‌کرد.

یکی دو باری این عصبانیتش را درباره دیگران دیدم. یک بار با یکی از دوستانش به مسافرت رفته بودیم؛ دختر جوانی به مادر دوستش بی‌احترامی کرد، آن قدر ناراحت شده بود که صدایش می‌لرزید و رنگ چهره اش تغییر کرده بود. علاوه بر اینکه خودش به بزرگترها احترام می‌کرد، رفتار احترام آمیز دیگران هم برایش مهم بود.

تسنیم: درباره شغل و نوع زندگیش حرفی نداشتید؟

همسر شهید: خودش همان موقع گفت: من خیلی خانه نیستم، اولویتم اول کارم است بعد زندگیم.

تسنیم:پذیرفتن این حرفش برای شما سخت نبود؟

همسر شهید: من خودم در یک خانواده نظامی بزرگ شده بودم و تقریباً با این روش زندگی آشنا بودم؛ آن موقع برای من این طور مثال زد که اگر می‌خواهی بدانی وضعیت زندگی ما چطور می‌شود از مادرت بپرس. مادرم چون پدرم پاسدار بود چه در زمان جنگ تحمیلی چه بعد از آن این شرایط را درک کرده بود، البته من خودم هم نمی‌دانم چرا ولی همیشه دوست داشتم با یک نظامی ازدواج کنم که خدا را شکر زمینه‌اش فراهم شد.

تسنیم:درباره خانه، ماشین، نوع زندگی، مهریه چه صحبتی داشتید؟

همسر شهید: درباره مسائل اقتصادی خیلی حرفی نداشتیم، در مورد مهریه هم پدرم گفته بود: هرچه خودشان تصمیم گرفتند؛ خواهر بزرگترم مهریه اش 14 سکه و یک سفر حج بود. بزرگترها به ما گفتند: هر چه خودتان توافق کردید. من نظرم همان 14 سکه بود چون اعتقاد داشتم دوام زندگی به تعداد زیاد سکه و مبلغ بالای مهریه نیست؛ همان شد و سفر حج را هم این طور قرار گذاشتیم که هر وقت استطاعت داشتیم با هم برویم.

تسنیم: نظر ایشان درباره تحصیل و اشتغال شما چه بود؟

همسر شهید: درباره تحصیل که همیشه مشوق ما بود و اساساً به ادامه تحصیل علاقه داشت اما درباره شغل وقتی من مطرح کردم، گفت: 99 درصد مخالفم، گفتم: چرا؟ گفت: بعداً به تو می‌گویم؛ می‌گفتم: پس یک درصد جای امیدواری دارد.

تسنیم: به نظر برای شما هم شاغل شدن مهم نبود.

همسر شهید: جزء اولویت‌های من نبود، هنوز دانشجو بودم و به او می‌گفتم: من روی آن یک درصد حساب باز می‌کنم. گفت:  بگذار درست تمام شود، دو سال بعد که دانشگاهم تمام شد به خاطر تولد پسرم نشد به سرکار بروم.

تسنیم: بالاخره علت مخالفت 99 درصدی‌اش با اشتغال شما چه بود؟

همسر شهید: محیطی مثل آموزش و پرورش را برای خانم‌ها قبول داشت ولی مشاغلی که کارفرما و مدیر مرد داشت را مناسب نمی‌دانست و می‌گفت: دوست ندارد یک مرد به همسرش امر و نهی کند.

تسنیم: خود شهید هم به ادامه تحصیل فکر می‌کرد؟

همسر شهید: علاوه بر مدرک کارشناسی حقوق که از دانشگاه امام حسین(ع) رشت داشت، در آزمون کارشناسی ارشد رشته حقوق بین الملل دانشگاه آزاد چالوس هم قبول شد اما چون تازه خانه اجاره کرده بودیم به لحاظ مشکلاتی که بود، از آن صرف نظر کرد تا سال بعد دوباره شرکت کند که نشد.

تسنیم: از تولد محمد چه خاطره‌ای دارید؟

همسر شهید: محمد 20 شهریور 90 به‌دنیا آمد دقیقاً در 30 سالگی پدرش از نظر شناسنامه. درباره نامگذاری‌اش وقتی متوجه شدیم فرزند اول ما پسر است، من به دلم افتاد اسمش را محمد بگذاریم. وقتی از او پرسیدم گفت: اجازه بده از پدرم بپرسم ببینم چه نظری دارد؟ گفتم: اگر اسم دیگری انتخاب کردند چه؟ روی حرفشان نه میاری؟ گفت: نه. احترام به پدر و مادر که می‌گفتم در چنین مواردی خودش را نشان می‌داد.

محمد در بیمارستان به دنیا آمد، آنجا درباره اسمش صحبت نکردیم به خانه که آمدیم، گفت: به پدرم گفتم: نظر شما برای اسم بچه چیست؟ گفت: نظر خودتان چه اسمی است؟ گفتم: محمد. گفت: بسیار عالی. گفتم: خدا را شکر که همین را تأیید گرفتی و اسم بچه دو تایی نشد.

تسنیم: درباره روایتگری دفاع مقدس و اینکه به مناطق عملیاتی جنوب می‌رفت، صحبتی از قبل داشتید؟

همسر شهید: شب خواستگاری به من گفته بود من هر سال اسفند ماه در خدمت شهدا هستم. بعدها یکی از دوستانش گفت: فرهاد این حرف را زد که یک ماه آخر سال مال شهدا‌ست، خودش هم اسفند ماه پیش شهدا رفت.

به هیچ وجه نمی‌شد از تصمیمش برای رفتن به سرزمین‌های نور منصرفش کرد. جز پارسال که در سوریه بود، تلفنی به او گفتم: از انجمن راویان زنگ زدند که به جنوب بروی. برای رفتن به راهیان نور هیچ وقت از من اجازه نمی‌گرفت، این بار گفت: چه کار کنم بروم؟ تعجب کردم و بنا را بر این گذاشتم که چون 45 روز است از هم دوریم این را گفته است. گفتم: حالا بیا یه طوری می‌شود، دلم راضی شده بود هر جا که می‌خواهد برود.



تسنیم:شما چند سال با ایشان به راهیان نور رفتید؟

همسر شهید: من سه سال با او به جنوب رفتم، سال اول ازدواج به ایشان گفتم: امسال به جنوب نرو. گفت: خانم شما هم بیا برویم. اسفند 92 به‌عنوان زائر رفتیم. محمد آن موقع حالش خوب نبود. گفتم: شاید برای بچه خوب نباشد. گفت: خاک آنجا بیمه است، چیزی نمی‌شود؛ همین طور هم شد و پسرم بسیار سرحال و شاداب بود.

بارها به من می‌گفت: من زندگیم را از شهدا دارم، همسرم و بچه‌ام را. الان گاهی که با او حرف می‌زنم، می گویم: سال 92 شهادتت را هم از شهدا خواستی؟

تسنیم: حال و هوای شهید خوشه‌بر در مناطق جنوب چگونه بود؟

همسر شهید: مطالعه‌اش درباره دفاع مقدس خیلی زیاد بود و بسیار علاقه داشت، به تمام عملیات‌ها، رمزها، پیشروی‌ها اشراف کامل داشت. به من هم می‌گفت: شما هم برو  و دوره روایتگری دفاع مقدس را ببین.

در روایتگری بسیار شور و شعف داشت. تعریف می‌کرد: یک بار جوری از دوران دفاع مقدس روایت می‌کردم که بنده خدایی در اتوبوس گفت: تو با این سن کم چطور از جبهه و جهاد و جنگ و شهادت حرف می‌زنی؟ تو که آن موقع نبودی؟ گفتم: وقتی امثال شما که آن موقع بودید، در این باره صحبت نمی‌کنید، من نوعی باید بروم مطالعه و پرس و جو کنم، برای بقیه توضیح بدهم تا اطلاعات و اتفاقات 8 سال دفاع مقدس نسل به نسل منتقل شود.

تسنیم:شنیده‌ام که بسیار به مقام معظم رهبری علاقه داشت، خاطره‌ای از این نظر دارید؟

همسر شهید: هر سال ماه رمضان محفل انس با قرآن و دیدار حافظان و قاریان برجسته قرآنی کشور با مقام معظم رهبری برگزار می‌شد، فرهاد دوست داشت آنجا حضور داشته باشد؛ ماه رمضان 92 بود که یک روز با عجله از سر کار آمد و گفت: می‌رویم تهران برای شرکت در مراسم انس با قرآن. گفتم: مگر دعوت نامه دارید؟ گفت: می‌رویم ببینیم چه می‌شود؟

رفته بودند آنجا و اول نشد بروند داخل بعد که چند نفر نیامده بودند موفق شدند در مراسم شرکت کنند. با توجه به اینکه شهید و دوستانش در حال حفظ قرآن هم بودند و جلسات هفتگی قرآن داشتند این توفیق برای آن‌ها حاصل شد که آن شب در نزدیک‌ترین فاصله سر سفره افطار رهبر معظم انقلاب باشند؛ یک بار هم که ایام فاطمیه در تهران بودیم به همین شکل خودش را به مراسم بیت رهبری رساند.

تسنیم: از اعزام شهید به سوریه بگویید و رفتنش به‌عنوان مدافع حرم.

همسر شهید: آن موقع مدافعان حرم این طور شناخته شده نبودند. می‌خواست زمینه را برای من آماده کند. گفت: یک مأموریت 45 روزه به تهران است که احتمالاً من بروم ولی امکان تماس و مرخصی نداریم. گفتم: چه مأموریت تهران است که نه میشود تلفن زد نه مرخصی آمد؟ کم کم به من جریان سوریه را گفت. البته در خانواده مطرح نکرد؛ یک ماه طول کشید تا برود.

از اولین باری که قرار شد اعزام شود چمدانش را بست و در اتاق گذاشت. هر بار می‌رفت در چمدان را باز می‌کرد، وسایلش را مرتب می‌کرد دوباره می‌گذاشت سر جایش، خیلی شوق رفتن داشت.

تسنیم:حدوداً چه تاریخی بود؟

همسر شهید: 25 یا 26 آذر 93 بود. تا 27 دی ماه که به سوریه اعزام شدند، چند باری رفتن آنها به تعویق افتاد، یک بار گفتم: من چشمم آب نمی‌خورد که بخواهی بروی، چمدانت را باز کن. گفت: چشم که آب نمی‌خوره، اشک می‌کنه. الان می‌فهمم منظورش چه بود.

تسنیم: خبر بارداری دومتان را کی به ایشان گفتید؟

همسر شهید: یکی از روزهای بهمن ماه بود که تلفنی خبر دادم، خیلی خوشحال شد. هر بار می پرسید: چطورید؟ هر سه نفر خوبید؟ می‌گفتم: خوب هستیم و منتظریم بیایی. هنوز هم منتظر آمدنش هستیم.

تسنیم:از احساس دلتنگی‌ها یا نبودن‌های شهید بگویید.

همسر شهید: قبلا که مأموریت می‌رفت دلتنگی بیشتری داشتم اما از وقتی شهید شد حس نمی‌کنم که نیست، اغلب حضورش را حس می‌کنم؛ در طول این یک سال دو یا سه بار خوابش را دیدم؛ نه اینکه حرف خاصی بزنیم، فقط کنارم بود. در خواب‌هایم کنارم نشسته بود و در همان حال تمام تصاویر تشییع و خاکسپاری‌اش جلوی چشمانم رژه می‌رفت و یک حس درونی به من می‌گفت: که فرهاد زنده است.

تسنیم: پسرتان چطور ؟ چقدر از پدرش یاد می‌کند؟

همسر شهید: با اینکه گفتم که بابات دیگر نمی‌آید اما هر بار دلش تنگ می‌شود، می‌پرسد: چرا بابایی نیست؟ مواقعی که خوابش را می‌بیند مثل یک باتری شارژ شده می‌شود.

تسنیم:خواب‌هایش را تعریف می‌کند؟

همسر شهید: بله، خوابش را برای من تعریف می‌کند بعد همان را بی کم و کاست برای دیگران هم می‌گوید، این جور مواقع می‌فهمم که پدرش به خوابش آمده است.

اولین باری که خوابش را دید شب وداع با شهید بود، آن شب پدر شوهرم بالای سر پیکر شهید در میان گریه و شیون جمعیت حاضر گفت: فرهاد من از تو راضی هستم خدا هم از تو راضی باشد، برو به امان خدا اما محمدت را فراموش نکن و به او سر بزن.

بعد از مراسم تشییع و تدفین شهید، ما در مزارش بودیم، خواهرم که محمد را به خانه برده بود، به من پیامک فرستاد که محمد می‌گوید: خواب بابایی را دیدم. بعد برای همه ما هم تعریف کرد که بابا آمده بود پیش من، برام اسباب بازی خریده بود، پلیس شده بود و تفنگ داشت؛ فرهاد به حرف پدرش گوش کرد و به محمد سر زد.

تسنیم: از دیدار خصوصی با مقام معظم رهبری با شما و خانواده‌های شهدای مدافع حرم بگویید. چه تاریخی بود و چه اتفاقی افتاد؟

همسر شهید: از قبل شنیده بودم که یک چنین دیداری است و خیلی هم منتظر بودیم تا اینکه 4 بهمن ماه امسال به ما خبر دادند که امکانش فراهم شده است، به اتفاق پدر و مادر شهید و بچه ها راهی تهران شدیم. 7 یا 8 خانواده شهید مدافع حرم بودیم، بسیار جلسه خوب و آرامش بخشی بود، مقام معظم رهبری بعد از نماز جماعت تک تک ما را صدا می‌کرد و جویای حال می‌شد.

از قبل به من گفته بودند: اگر می‌توانی یک یادگاری از ایشان برای محمد بگیر. نفر قبل از ما چفیه حضرت آقا را درخواست کرده بود، من شنیده بودم که قبلا یکی انگشتر ایشان را تقاضا کرده بود و آقا انگشتر را نداده بود، با این حال گفتم: برای محمد بخواهم، بعد از احوالپرسی و صحبت کردن از ایشان تقاضای انگشتر کردم، خندیدند و گفتند: اما این انگشتر برای محمد بزرگ است، گفتم: نگه می‌دارم یادگاری تا بزرگ شود، ایشان هم لطف کردند و همان جا انگشتر را از دستشان در آوردند و به ما هدیه کردند به همراه یک جلد قرآن کریم و دستخط مبارکشان.



تسنیم: از صبوری و آرامش پدر شهید مدافع حرم فرهاد خوشه بر زیاد شنیده بودم. غلامعلی خوشه بر مانند بسیاری از مردمان زحمتکش روستاهای گیلان علاو بر کشاورزی، برای گذران امور زندگی شغل دیگری هم داشت؛ وی تعمیرکار وسایل گرمایشی بود، اهل مسجد و قرآن و فعالیت‌های هیئت‌های مذهبی. برای تربیت فرزندانش در این مسیر تلاش کرده بود و حالا به این موضوع افتخار می‌کرد.

تسنیم: از زمان، مکان و چگونگی شهادت فرزندتان برایمان بگویید.

پدر شهید: فرهاد معروف به ابوحامد در سوریه، ساعت 3 و نیم به وقت آنجا، در تاریخ شنبه 9 اسفند 1393در استان درعا، شهر الهباریه، منطقه تل قرین با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.

تسنیم: چه صحبتی دارید از اینکه تنها پسرتان به‌عنوان مدافع حرم اهل بیت(ع) شهید شد.

پدر شهید: پسرم به‌عنوان شهید مدافع حرم برای من فرقی با سایر شهدا ندارد، همه شهدا برای ما یکی هستند، من به شخصه تشییع 26 شهید را دیدم ولی هیچکدام شلوغی و حضور جمعیت روز تشییع پیکر پسر شهیدم را نداشت، آن هم در یک روز سرد و بارانی، من حضور و مشارکت مردم را که دیدم پی بردم که فرهاد فقط فرزند من نبود و متعلق به دین و آیین و مردم کشورش هم بود و از این نظر افتخار می‌کنم.

من شهادت پسرم را مصلحت خدا می‌دانم اینکه برود به‌عنوان دفاع از حرم حضرت زینب(س) و افتخاری بشود برای خودش، مملکتش، دینش و محلش و برای من هم این سعادتی است.

افتخار می‌کنم که فرهاد آبروی مرا حفظ کرد و در راه دین فدا شد، برای دین و آیین و دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت،
همیشه به خودم می‌گفتم: خداوند این بچه‌ها را به من داد، زحمت کشیدم و تلاش کردم بزرگ شوند به این امید که در زمان پیری از ما دستگیری کنند، امروز که افتخار شهادت نصیب فرزندم شد، می‌گویم: این مصلحت خداوند بود؛ این بچه تا اینجا متعلق به تو بود بعد از این من باید ببرم؛ من از پسرم راضی بودم و به او افتخار می‌کنم با این امید که خداوند هم از او راضی باشد.

تسنیم:در نخستین سالگرد شهید خوشه‌بر، چه برنامه‌ها و مراسمی دارید؟ زمان و مکانش را بگویید.

پدر شهید: ما به‌عنوان خانواده شهید ساعت 21 چهارشنبه 12 اسفند ماه در مسجد سادات محله کوشالشاه لنگرود مراسم نخستین سالگرد شهید را برگزار می‌کنیم.

مراسم دیگری هم توسط ستاد بزرگداشت یادواره شهید مدافع حرم ، سرگرد پاسدار فرهاد خوشه بر ساعت 15 پنج شنبه 13 اسفند ماه در مسجد جامع شهرستان لنگرود برگزار می‌شود.



انتهای پیام/

  • حماسه نگار ...

سردار شهید غلامرضا بامروت از زبان همرزم
سردار کاظمی‌پور: غلامرضا تا پای جان مدافع اسلام بود


سردارمهدی کاظمی‌پور گفت:

غلامرضا بسیار خوش خلق، خوش بیان، رئوف و شجاع و تا پای جان مدافع اسلام بود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، صبح سرد و مه آلود بیست و چهارمین روز دی ماه است و تنها دو روز به‌ سالگرد شهادت سردار گیلانی سپاه اسلام، سردار غلامرضا بامروت باقی مانده است.برای گفت‌وگو با سردار مهدی کاظمی‌پور، دوست و همرزم سردار شهید غلامرضا بامروت راهی سپاه قدس گیلان می‌شوم.

سردار کاظمی پور، همرزم بسیاری از سرداران شهید گیلان به‌ویژه شهید بامروت در حماسه بزرگ و تاریخ ‌ساز عملیات کربلای 5 بود، عملیاتی که لشکر قدس گیلان به پاس استقامت و رشادت‌های رزمندگانش در آن، مدال فتح گرفت.

بیست دقیقه زودتر می‌رسم. به حسینیه مزار شهدای گمنام می‌روم و فاتحه‌ای برای شهیدان می‌خوانم. حضور 5 شهید آرمیده در حرم شهدای گمنام هوای صبحگاهی را معطر کرده است.

به شهید بامروت فکر می‌کنم و خصوصیات بارزی که از او نقل کرده‌اند؛ پاک، شاداب، متدین، مهربان و دارای روابط عمومی عالی، فرمانده جوان گردان سلمان از لشکر 16 قدس استان گیلان که 26 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

مقاومت و ایستادگیش در آزادسازی پل ارتباطی بین جزیره بوارین و ام الطویل در تاریخ دفاع مقدس به ثبت رسیده است.



 سردار مهدی کاظمی‌پور، جانشین فرماندهی سپاه قدس گیلان، از ابتدایی‌ترین روزهای جنگ تحمیلی به جبهه‌های حق علیه باطل رفت و فرمانده گروهان عملیات بیت المقدس، فرمانده رسته عملیات فتح المبین و فرمانده گردان در عملیات‌های کربلای 2، والفجر6 و کربلای 5 بود.

به محوطه سپاه قدس گیلان که وارد می‌شوم یادم می آید سردار کاظمی‌پور جانباز 60 درصد دفاع مقدس هم است و به این سخن مقام معظم رهبری می‌اندیشم که جانبازان هم شهیدند؛ آن‌ها شهید زنده‌اند.

در میان انواع تابلوها و نوشته‌های روی دیوار اتاقش این جمله بیشتر از همه توجه‌ام را جلب می‌کند: "سعی کنیم انسان‌های مفیدی باشیم نه اینکه انسان‌های مهمی باشیم."

سؤال‌های زیادی درباره شهید بامروت در ذهن دارم، سردار با صبر و خوشرویی به آن‌ها پاسخ می‌دهد.



تسنیم: از شهید غلامرضا بامروت بگویید و صفاتی که از ایشان در یاد دارید.

سردار کاظمی‌پور: شهید غلامرضا بامروت متولد 3 تیر 1344 در محله باقرآباد رشت و سومین فرزند خانواده بود.غلامرضا بسیار خوش خلق، خوش بیان، رئوف و شجاع بود و در سلام کردن به دیگران همیشه پیش‌قدم بود.

تسنیم: در سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی چه حال و هوایی داشت؟

سردار کاظمی‌پور: از دوران نوجوانی به نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه عشق و علاقه بسیار داشت.در بحبوحه انقلاب اسلامی ایران به همراه برادرش در مبارزات انقلابی شرکت می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در حفاظت از دستاوردهای انقلاب فعال و کوشا بود.

تسنیم: نحوه عضویت شهید بامروت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چگونه بود؟

سردار کاظمی‌پور: بعد از تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان حضرت امام خمینی(ره) در دوم اردیبهشت ماه 1358 شهید بامروت بسیار علاقه‌مند به عضویت در سپاه بود اما سن کمی داشت.

در 14 سالگی به خاطر شدت علاقه‌ای که داشت شناسنامه‌اش را فتوکپی کرد و دو سال افزایش داد و به سپاه پاسداران رشت پیوست.مدتی از نیروهای ذخیره سپاه بود تا اینکه با توجه به شایستگی‌های اخلاقی و توانمندی‌های رفتاری‌اش، شهریور ماه 1359 به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رشت در آمد.

تسنیم: اولین اعزام شهید بامروت به کدام منطقه عملیاتی بود و در چه تاریخی؟

سردار کاظمی پور: کمتر از یک ماه از آغاز جنگ تحمیلی گذشته بود که غلامرضا خواستار اعزام به جبهه‌های نبرد شد اما به علت سن کم اجازه اعزام به ایشان نمی‌دادند.

تا اینکه با گریه و اصرار زیاد، رضایت پدر و مادر و موافقت فرمانده‌اش را گرفت و در تاریخ 24 مهر 1359 به منطقه سومار اعزام شد و حدود 4 ماه در این منطقه عملیاتی حضور داشت.

تسنیم: از خطرپذیری و شجاعت‌های شهید بامروت در آن سال‌ها خاطره ای دارید؟

سردار کاظمی‌پور: در شجاعت و نترس بودن شهید بامروت همین بس که در مبارزه با دشمن و ضد انقلاب تردید نمی‌کرد. منافقین و ضد انقلاب در آن زمان در گوشه و کنار استان گیلان، تحرکات مذبوحانه‌ای داشتند و دست به ترور شخصیت‌های متدین و مذهبی می‌‌زدند.شهید بامروت نقش مؤثری در سرکوب منافقان و مبارزه علیه ضد انقلاب داشت، به‌ویژه در سال‌های 61 و 62 در قالب طرح شهید کلاهدوز که در آن مقطع به کمک دوستانش به برقراری امنیت در استان پرداخت.

تسنیم: شهید بامروت در زمینه فعالیت‌های فرهنگی چگونه بود؟

سردار کاظمی‌پور: شهید غلامرضا بامروت صدای خوبی داشت و از این موهبت الهی در قرائت قرآن استفاده می‌کرد و در مراسم و برنامه‌های سپاه قاری قرآن بود و در عین حال به یادگیری و تدریس آموزه‌های قرآنی در پایگاه‌های مردمی و مساجد نیز علاقه‌مند بود.



تسنیم: عمده فعالیت‌هایش در پایگاه‌های مقاومت چه بود؟

سردار کاظمی‌پور:در پایگاه مقاومت محل خودشان و حتی محله‌های دیگر در اجرای برنامه‌های فرهنگی و تربیت نیروها فعالیت می‌کرد. برگزاری دعای کمیل، توسل و زیارت عاشورا برای ایجاد معنویت و تقویت دینی جوانان، مجالس سخنرانی و اردوهای سیاحتی و زیارتی برای نیروهای پایگاه. شادابی و برخورد خوشی که داشت زبانزد همگان بود و با همین روحیه باعث جذب جوانان هم سن و سالش در پایگاه‌های مقاومت بسیج و فعالیت‌های مساجد می شد.

تسنیم: درباره نوع‌دوستی و مردم‌داری شهید بامروت هم شنیده‌ایم؛ چه می‌کرد که این گونه معروف شد؟

سردار کاظمی‌پور: شهید غلامرضا بامروت به همراه دوستانش در قالب کانون شهدای پایگاه‌های مساجد برای رسیدگی به خانواده‌های شهدا سرکشی می‌کرد و علاوه بر آن در حل مشکل مردم مستضعف منطقه که امروز به اسم محرومیت‌زدایی مطرح می‌کنیم  نقش مؤثری داشت. در سال‌های اولیه انقلاب اسلامی و با توجه به شروع جنگ تحمیلی مشکلات معیشتی مردم زیاد بود، به خاطر همین کالاهایی به عنوان رزق مردم برای رفع برخی کاستی‌ها و محدودیت‌ها در روستاها یا شهرها توزیع می‌شد که شهید بامروت در تهیه و توزیع این کمک‌ها سهم عمده‌ای داشت.

تسنیم: پس در فعالیت‌های پشت جبهه هم پیشتاز بود؟

سردار کاظمی‌پور: بله، به‌ویژه در مقطعی که جانشین ستاد جذب کمک‌های مردمی گیلان بود، در آن زمان برای پشتیبانی از جبهه‌های جنگ با شیوه مدیریتی مثال‌زدنی و برنامه‌ریزی عالی که داشت ضمن تقویت روحیه همبستگی و اتحاد مردم در جمع آوری و ارسال کمک‌های مردمی به جبهه‌ها کوشا بود. محموله کمک‌های مردمی گیلانی‌ها به رزمندگان سال‌های دفاع مقدس از 100 تا 2500 کامیون می‌رسید.

تسنیم: نحوه آشنایی شما با شهید بامروت چطور بود و چه خاطره‌ای از این شهید 21 ساله برای نسل جدید دارید؟

سردار کاظمی‌پور: در سپاه ناحیه رشت با ایشان آشنا شدم، شهید غلامرضا بامروت نسبت به حفظ بیت المال و رعایت مسائل شرعی بسیار دقیق بود.

در آن مقطع سپاه دارای حقوق نبود بلکه اگر کسی نیاز مالی داشت مراجعه می‌کرد، ایشان نه تنها پولی نمی‌گرفت بلکه در ماه پولی هم به مالی پرداخت می‌کرد.

از او پرسیدم این پول برای چیست؟ گفت: من با خودم فکر می‌کنم اگر روزی برای سپاه کار نکردم ولی غذای سپاه را خوردم یا از اموالش استفاده کردم مربوط به بیت المال است و باید از جیب شخصی پرداخت کنم، این درس بزرگی از شهید بامروت است که باید مورد توجه نسل جوان و مسئولان ما قرار بگیرد.

تسنیم: از دیگر ویژگی‌های شخصیتی شهید غلامرضا بامروت چه در یاد دارید؟

سردار کاظمی پور: هیچ گاه خلف وعده نمی‌کرد، امانتدار بود، گشاده رو بود و با همین ویژگی‌ها بود که دوستان زیادی داشت.جاذبه خوبی در برخورد با دیگران داشت، در احترام گذاشتن و رعایت ادب کوتاهی نمی‌کرد و تلاش می‌کرد صفات و نشانه‌های یک مؤمن را به‌طور آشکار داشته باشد.

تسنیم: شروع زندگی مشترکش چطور بود؟

سردار کاظمی‌پور: مراسم عروسی بسیار ساده و بدون تشریفاتی داشت. در مسجد محل و با لباس فرم سپاه ازدواجش را جشن گرفت.

تسنیم: شهید بامروت سبک و سیره‌اش در آغاز زندگی مشترک چگونه بود؟

سردار کاظمی‌پور: آن موقع همسایه بودیم، هر دو در پشت مسجد خمیران زاهدان رشت مستأجر بودیم، غلامرضا و همسرش در یک اتاق زندگی می‌کردند و با حداقل امکانات، زندگی اش را با سادگی و الگوپذیری از ائمه شروع کرد.

به موکت بودن اتاقش راضی بود، خیلی پایبند فرش و وسایل لوکس و مادیات نبود. اصلا" دلبستگی به دنیا نداشت. نمی‌خواست مدیون کسی باشد. کل زندگیش به 2 هزار تومان آن سال‌ها هم نمی‌رسید.

تسنیم: شهید بامروت چند فرزند داشت؟

سردار کاظمی‌پور: از ایشان دو دختر به نام‌های زهرا و زکیه به یادگار باقی ماند.

تسنیم: به نظر شما علت دل کندن جوانانی چون شهید بامروت از دنیای مادی در آن دوران چه بود و چه عاملی باعث می‌شد فردی مثل ایشان در مدت 6 سال 14 بار راهی جبهه‌ها شود؟

سردار کاظمی‌پور: امام خمینی(ره) دفاع مقدس را به‌عنوان یک تکلیف اعلام کرده بود، شکست و پیروزی معنا نداشت بلکه دفاع از اسلام و ایران مطرح بود، ایشان هم برای انجام تکلیف و دفاع از اسلام در مقابل دشمنان انقلاب اسلامی و جلوگیری از هجوم دشمن که برای سقوط جمهوری اسلامی با هم متحد شده بودند، به جبهه می‌رفت. امثال شهید بامروت‌ها برای اطاعت از رهبری و انجام تکلیف الهی به جنگ با دشمن می‌رفتند.

خود بنده شاهد بودم به فرزندش که بسیار دوستش داشت می‌گفت: تا زمانی به شما پایبند هستم که اسلام در خطر نباشد و هرگاه اسلام عزیز در خطر باشد دفاع از آن اولویت من خواهد بود.

تسنیم: از عملیات‌های مشترکی که در دوران دفاع مقدس با هم بودید، بگویید به‌ویژه آنچه که در کربلای 5 اتفاق افتاد.  

سردار کاظمی‌پور: در عملیات‌های فتح المبین، بیت المقدس و کربلای 4 و 5 همرزم بودیم که ایشان در کربلای 5 به شهادت رسید.

شهید غلامرضا بامروت فرمانده گردان سلمان لشکر 16 قدس گیلان در عملیات کربلای 5 بود و در تصرف و آزادسازی جزیره بوارین نقش مؤثری داشت.

عملیات کربلای 5 در آن مقطع از جمله عملیات‌هایی است که رژیم صدام و استکبار جهانی در بحث ماشین جنگی و امکاناتی که پیش‌بینی کرده بودند شکست بزرگی از ما متحمل شدند.

تسنیم: نقش سردار شهید بامروت در آزادسازی جزیره بوارین به‌عنوان فرمانده گردان چه بود؟

سردار کاظمی‌پور: با توجه به اینکه ایشان در منطقه عملیاتی کربلای 4 حضور داشت با شروع عملیات کربلای 5 در کوتاه ترین زمان توانست یگان و گردانش را سازماندهی و آماده عملیات کند.

با طراحی‌هایی که توسط سپاه و قرارگاه عملیاتی آن زمان صورت گرفته بود پیشروی عملیات کربلای 5 نیازمند تصرف جزیره بوارین بود.

مأموریت لشکر قدس، حمله به این جزیره و انهدام قرارگاه فرماندهی مستقر در جزیره بوارین و تصرف و تأمین آن بود، لشکر 16 قدس گیلان در چند مرحله به این مهم نائل آمد و موفقیت گردان سلمان به فرماندهی شهید بامروت در تصرف پل ارتباطی بین جزیره بوارین و ام الطویل باعث پیشروی عملیات کربلای 5 شد.

این پیروزی چنان چشمگیر بود که سردار شهید حسین همدانی، فرمانده لشکر وقت بعد از جنگ به خاطر آن مدال فتح را از دستان مبارک مقام معظم رهبری دریافت کرد.

تسنیم: مسئولیت شما در عملیات کربلای 5 چه بود و چطور از شهادت سردار بامروت باخبر شدید؟

سردار کاظمی‌پور: فرمانده گردان مالک اشتر لشکر 16 قدس گیلان بودم. ما یک شب قبل از ایشان عملیات کرده و خط را آزاد کرده بودیم و در خط پدافندی استقرار داشتیم، بی‌سیم‌های ما با هم ارتباط داشت و ما صدای شهید بامروت را که صحبت می‌کرد می‌شنیدیم تا جایی که صدای بی‌سیم قطع شد و دیگر صحبتی نداشتیم. آن زمان بود که احتمال دادیم ایشان مجروح یا شهید شده باشد.

تسنیم: چه ساعت از شبانه روز بود؟

سردار کاظمی‌پور: حدود ساعت سه بامداد بود. من به شهید بامروت بسیار ارادت داشتم؛ صبح به سراغش رفتم و دیدم ایشان و 4 نفر دیگر در نزدیکی پل جزیره بوارین شهید شدند.



تسنیم: نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟

سردار کاظمی‌پور: دشمن یک توپ 23 میلی متری در پشت درختان نخل مستقر کرده بود و مانع پیشروی رزمندگان گیلانی شده بود، ایشان برای اینکه این مانع را از سر راه نیروهای ما بردارند تا به سمت جزیره ماهی پیش روند و از اروند صغیر عبور کنند به همراهی یارانش به سمت دشمن رفت، توپ دشمن را از بین بردند ولی خودشان هم توسط گلوله همان توپ به شهادت رسیدند.

تسنیم: پیکر شهید بامروت چه زمانی به زادگاهش برگشت؟

سردار کاظمی‌پور: همان روز به‌وسیله آمبولانس پیکر مطهرش به عقب انتقال داده شد و دوم بهمن ماه 1365 بعد از برگزاری مراسم تشییع در گلزار شهدای تازه آباد رشت به خاک سپرده شد.

تسنیم: تا چه اندازه با والدین شهید بامروت در ارتباط بودید؟

سردار کاظمی‌پور: شهید غلامرضا بامروت پدر و مادر بسیار زحمتکش و مهربانی داشت پدرش راننده یک خودروی مزدا بود که توسط آن امرار معاش می‌کرد؛ مادر شهید هم در کارخانه لامپ‌سازی مشغول به‌کار بود، تا زمانی‌که این دو بزرگوار در قید حیات بودند تا مدت‌ها به دیدارشان می‌رفتم، به سبب دوستی که با فرزند شهیدشان داشتم، از دیدن من بسیار خوشحال می‌شدند و شاید تسکینی بود برای آن خانواده بزرگوار.

تسنیم: وصیت نامه شهیدان پیام آن‌ها به تاریخ است، به نظر شما مهم‌ترین پیام  شهید بامروت چه بود؟

سردار کاظمی‌پور: شهید غلامرضا بامروت در وصیت‌نامه‌اش تأکید داشت که برای حفظ نظام جمهوری اسلامی باید متکی به ولایت فقیه باشیم، وحدت را حفظ کنیم. او پیروزی و اقتدار جامعه را در چارچوب اطاعت از ولایت و وحدت کلمه می‌دانست، همان که امام راحل(ره) بر آن تأکید داشتند.

تأکید بر حفظ حجاب بانوان و حضور و برپایی نماز در مساجد و رعایت شأن آن از دیگر پیام‌های این شهید بزرگوار است و اینکه تا آخرین قطره خون باید پای دفاع از اسلام عزیز ایستاد.


انتهای پیام/

  • حماسه نگار ...